همراه
نوجوانی من با خریدن یک دوچرخه شروع شد. یک دوچرخه که چرخهایش آنقدر بزرگ بود که میتوانستی در عرض چند ثانیه، باهاش به کل دنیا سفر کنی و بعد، بنشینی و خاطرات شیرین سفرت را روی کاغذ بیاوری. دوچرخه هم بدون اینکه از نوشتنیهای تو و از شیطنتهایت خسته شود آنها را ازت میگرفت و برای همه نوجوانهای ایران میخواند. نوجوانها هم در گرمی تابستان و سردی زمستان به چرخهای دوچرخه تکیه میکردند و با جان و دل به داستانهایش گوش میکردند. من همیشه به یاد دوچرخه خواهم بود و گاهی با داستانها و شعرها و خاطراتم لبخند را بر لبانش خواهم آورد.
الناز کاظمی از ارومیه
ما همه خیلی خوشبختیم
خوشبختیم چون یه دوست مهربون داریم که ما رو میخندونه، هیجان زده میکنه، سرگرم میکنه، چیزهای زیادی بهمون یاد میده و ... این دوستمون، بهترین دوست کاغذی دنیاست. طاقت قهر کردن و دوری ما رو نداره! هر چی از دستش بربیاد برامون انجام میده. ما بچههای ایران خیلی خوشبختیم که یکی مثل «دوچرخه» رو داریم، خیلی خوشبختیم که دوچرخهایها رو داریم و باهاشون روی خاکمون رکاب میزنیم تا برسیم به مقصد، مقصدی که همه چیزمون به خاطر اونه. خلاصه اینکه ایران مال ماست، دوچرخههای توش هم برای رکاب زدن مال ماست، نوجوونی و بعدش جوونی و ذهن زیبا مال ماست. دوست دوچرخهای من! آینده مال ماست...
پیام محمدپور از تبریز
از میان جوی آب
منی که نوجوانم دیگه نمیتونم تحمل کنم تو روزهای سرد زمستانی توی خیابونهای شلوغ لیز بخورم یا توی روزهای بارونی با سر برم توی جوی آب. البته هیچوقت این ضربالمثل از یادم نمیره، حتی وقتی که توی جوی آب افتادم و خجالت کشیدم:
هر آنکس نیاموزد از گذشته روزگار / نیاموزد هیچپندی از هیچ آموزگار
سدرا محمدی از بوکان
دوستِ دوست داشتنی من
خیابانهای کودکیام را با سهچرخه زمان طی کردهام؛ با دوچرخه، نوجوانی را پشت سر گذاشتهام و حالا رسیدهام به تابستان جوانی. تابستانی داغ که میگویند یکی از حساسترین دورههای زندگی است؛ اما من دوستی دارم که از او یاد میگیرم چگونه باشم. او به من فرصت میدهد که انتخاب کنم و خود را پیدا کنم. دوچرخه، دوستِ دوستداشتنی من که امیدوارم چرخهایش همیشه با قدرت بچرخد.
لیلا کلانتری از رشت
شعر کوتاه
صفحههایت را رکاب میزنم
شاید برسم به شعرت
گرچه میدانم شعر کوچک من
هنوز پایش به رکابت نمیرسد
حنانه بذرافکن از اصفهان
من نوجوانم
نوجوان یعنی یک آدم کوچولو که داره بزرگ میشه و پر از شور و نشاط و هیجانه. من یه نوجوانم و 14 سالمه. یک کم قدم بلند شده، ولی هنوز شیطونم و عاشق دوچرخهسواری و خبرنگاری برای دوچرخه. تابستان برای من نوجوان یک فصل پر از شور و حرارته، یک فرصت برای بازی و یادگیری. یک فرصت برای خوندن دوچرخه. برای رفتن و دیدن و یاد گرفتن. دوچرخه به من یاد داد که به طبیعت اطرافم خوب نگاه کنم و به حرفهای مردم دقیقتر گوش بدم، چیزیرو که برداشت میکنم و برام پر از هیجانه برای دوچرخه بنویسم . تا بیشتر یاد بگیرم، بخونم و بخندم و شاد باشم و نوجوانی کنم. من تابستانم رو با دوچرخه میگذرونم، من یک نوجوانم.
محمدمهدی میزانیان از کرمانشاه
اوج
ثانیههای خلوت تابستان را فقط نوجوانی میتواند به اوج برساند، پس بیا قدر نوجوانی را بدانیم.
شقایق اعظمی از کرج
چی فکر میکردیم؟
دل پنجره همسایه برای شکستن تنگ میشود. دلت شور میزند وقتی روز نوجوان میان تقویم زمان کمرنگ میشود. انگار دست باد و آسمان توی یک کاسه است. فکرش را هم نمیکنی باد یک روز بادبادک نوجوانیات را بردارد و میان آسمان خاطرهها رها کند. دیگر دل پاهایت قید گلکوچک را میزنند. بیخیال بیخیالیهایت میشوی. خیالت کمی دلگیر میشود. بیاجازه، کمی بیمقدمه، کمی عوض میشود؛ اما دلگیر نشو، تو هنوز هم نو هستی، تو جوان هستی.
راضیه یزدانیار از ملایر
ماه هندوانه
شب تابستان
آسمان پر از ستارههای درخشان
هندوانه در حوض آب
کنار قاچ ماه
ستارهها
عاشق ماه
ماهیها
عاشق هندوانه!
معصومه رسولی از زنجان
تابستان من
من میتوانستم روزهای تقویم تابستانیام را پر کنم از کلاسهای فیزیک و حسابان و شنا و استخر و ریاضی؛ ولی از آنجا که من هم مثل تابستانم یک دنده و لجبازم، بعد از 9 ماه سروکله زدن با کتابهای درسیای که انگار برای تعداد صفحههایشان نمیتوان حد را تعریف کرد و به بینهایت ختم میشوند و امتحانهایی که مو به تن انسان سیخ میکند، تصمیم گرفتم دو دستی تابستانم را بچسبم و کلاسهای فیزیک و ریاضی و هندسه را تنها از دور نگاه کنم و به آنها لبخند بزنم.
رویا زنده بودی از شیراز
گرماگرم
در گرماگرم لجاجتی که جوشیده در من
راه میروم بر خنکای سایهام
چیزی در دستهایم آب میشود
و من
با شاعرانگی 18 سالهام
تعجب نمیکنم از
نگاه خیره خورشید
و لکهای بستنی روی پیادهرو
پرستو علیعسگر نجاد از اراک
بزرگ شدن
میدونم اگه این دفعه خبرنگار دوچرخه بشم، پهلوی اسمم مینویسند خبرنگار جوان. ازم انتظار دارند نوشتهها مثل سنم بزرگ بشه. میدونم دیگه نمیتونم وسط کوچه شعرهای بچگونه بخونم. نمیتونم روی جدولهای خیابون راه برم.
هر لحظه با تمام وجودم داد میزنم: من هنوز یه نوجوونم. اما یکی ناخواسته هلم میده به سمت بزرگ شدن.
سیده منور ثامنی از رشت
مسابقه؛ عروسک انگشتی بسازیم
عروسک انگشتی را که میدانی چیست. اندازه انگشت دستکش است و روی انگشت مینشیند و میشود با آن نمایش عروسکی اجرا کرد. موضوع این مسابقه هم همین است: ساختن عروسک انگشتی. اول طرح یا قصه یک نمایشنامه را بنویس و برای این نمایشنامه یک یا چند شخصیت بساز. حالا بر اساس این شخصیتها عروسک انگشتی درست کن و برای دوچرخه بفرست؛ هم طرح قصه و شخصیتها و هم خود عروسک را .
معصومه بخشینیا از قم
مسابقه؛ تابستان کیلویی چند؟
این یک سؤال ساده است والبته یک مسابقه: حاضرید تابستان عزیزتان را با چه چیزی عوض کنید؟ جواب این سؤال را با شعر یا داستان یا نامه یا تصویرگری برای دوچرخه بفرستید.
سحر نواندیش از اراک
شرایط مسابقهها
1 - مسابقه برای 12 تا 17سالههاست.
2 - مطلبها را در یک طرف برگه کاغذ بنویسید و حداکثر در دو صفحه.
3 - مهلت ارسال آثار تا 15 شهریور ماه است.
4 - نشانی دقیق، شماره تماس و کپی شناسنامه (برای کسانی که اولین بار است در مسابقههای دوچرخه شرکت میکنند) را فراموش نکنید.